نه تو شبیه فیلم ها بودی نه من ! نه تو لباس شوالیه های زخم خورده رو داشتی که پس از سالها به خونه بر می گردن نه دامن من پف پفی بود ... نه تو زخم خنجر داشتی و خون از لباس سیاهت می چکید نه من فلورانس نایتنگل فیلم ها بودم که با فانوس دور کوچه را بیفتم و اهل پرستاری باشم .
قیافه هردومون بدجوری خنده دار بود ... نه تو وقت کرده بودی یه دستی تو موهات بکشی نه من حال داشتم سیاهی زیر چشمم رو با آستینم پاک کنم ...
قیافه من که شبیه احمق ها بود ! با ریملهای ماسیده رو مژه هام و رژ لب مات و رنگ پریده ی روی لبهام . با اون کفش های مسخره که از بس دویدم بندش برای همیشه کنده شد ...
نه کفش پاره من سر پله جا موند نه تو با کالسکه و خدم و حشم دنبال دختر پا کوچیک قصه ها گشتی ...
اصلا قیافه زهوار در رفته تو شبیه کنت مونت کریستو بود با ریش بلند و چشم های گود رفته که از هم نشینی دو ساله اش با موش های زندان بوی نا می اومد ...
می بینی ، نه تو شبیه همفری بوگارت شده بودی با اون سیگار گوشه لب و لبخند کج پای پله هواپیمای اینگرید برگمن ، نه حرکات من اونقدر موقر و معصومانه بود که حتی تورو یاد اسکارلت بندازه که وقتی می دوید تو باد ، دامنش موج می خورد....
نه تو .......... نه من ...........
نه تو .......... نه من ...........
نه تو .......... نه من ...........
نه تو .......... نه من ...........
راستی چرا نه افسانه سیندرلا نصیب ما شد ، نه سرنوشت قهرمانهای فیلمهای دنیا ؟