تختخواب مکان مناسبی است برای ملاقات کسانی که فکر می کنی دوستشان داری، آن هم یک ملاقات خیلی نزدیک، ... خیلی خیلی نزدیک... ، و نزدیکتر.
 
لبهء پتو مرز مناسبی است بین یخبندانِ حرفها و نگاهها با داغی سوزندهء پوست بقیهء اعضای بدن.
روبرو جهت مناسبی است برای خیره شدن، به قصد تظاهر به بی میلی.
 
کتاب وسیلهء مناسبی است برای چشم پوشی، وقتی که در چشمهایت بی صبری برق می زند.
خاموشی وضعیت مناسبی است برای چراغ خواب، برای تصویرهایی که دیگر نمی خواهی در حافظه ات ثبت شوند.
سکوت آهنگ مناسبی است برای پس زمینه، وقتی تمام حرفهایت خطرناک هستند و ممکن است شب را منفجر کنند...
رویا سرزمین مناسبی است برای زندگی کردن، وقتی که هیچ توجیهی برای واقعیت نداری ...

 

پ.ن. : جمله اولم رو زیاد جدی نگیرید ...