جاده ای خاکی
می رود ارابه ای فرسوده و لنگان
میکشد ارابه را اسبی نحیف و مردنی در شب
آن طرف شهری غبار آلود
پشت گاری ،
سطلی آویزان :
پر از خالی.
خفته گاریچی .

مگس ها این ور و آن ور .
پشت گاری جمله ای:
*
بر چشم بد لعنت*

 

پ . ن. (1) :  اطرافمو آدمایی فرا گرفته اند که به هر معصومیتی از هر جنس ، دهن کجی می کنند و حفظ بکارت هر چیزی رو به عقب موندگیش نسبت می دهند، نمیدونم چرا صدای اعتراضم در نمی آید شاید میخی که بر تابوت حنجره ام کوبیده اند ، نطفه کوچک گفتن را سقط کرده ، ولی هنوزم دستام میل به هم خوابگی با قلم رو داره ، وحشتناکه ولی ذهنم شدیداً بی واژه شده، بی کلمه مثل یک نوار خام. دستامو محکم به شقیقه هام می چسبونم و فشار میدم تا شاید اونها قلم رو فراموش کنند و من از هبوط این چند واژه باقی مانده جلوگیری کنم .

 

پ . ن. (۲) : برداشت آزاد