کلی برام دلیل آورد که زندگی قشنگه و میشه خوش و خرم روزگار رو سپری کرد ....

و من ساکت، فقط سر تکان داده بودم، و فکر می کردم پس چرا من خوشحال نیستم اصلاً؟!

همان موقع توی تالار مولوی، گفته بود بگرد توی خودت ، فکر کن به دلیل این همه کلافگی ، این همه سردی و بی‌حوصلگی.

نخواستم بهش بگم خسته شده‌ام از کند و کاو توی وجودی که گاهی حتی نمی‌شناسمش دیگر....