برگ نوزدهم : ....

مثل اینه که از خواب بپری، بلند شی بری یه سیگار بکشی، برگردی که بخوابی، ببینی خودت رو تخت خوابیدی، یه نگاه به خودت و اون خودی که رو تخت خوابیده بندازی و دوزاریت بیفته که مرده ای ...
نگاهت بیفته به خودی که مثل یک تکه گوشت روی تخت ولو شده و دستت که آویخته از تخت ، آنقدر به حرکت پاندولی اش ادامه می ده تا بایسته .....
حتی آنقدر بدبختی که نفهمیدی مردنت رو ، کی مردنت رو ، چرایی مردنت رو...
□□□□
اونوقت تو می پرسی حالت چطوره؟؟؟؟
بی خیال ! خوبم!
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۸۵ ساعت 10:6 توسط باران
|