مرگ مزرعه ی مرا

کلاغ ها نمی فهمند

من امروز انباشته از قفلم

و هیچ کلیدی را باور نمی کنم

چقدر هوای خانه دلم مسموم است

و چقدر اینجا تنفس مشکل

خواستم پنجره را باز کنم

لیک

قفل ها هرز شده اند

هوا مسموم باقی خواهد ماند

من خسته ام

وقت است پنجره باز شود

اما دریغ

باز من مانده ام و قفل های لج کرده و هوایی ساکن و زجر آور

کلاغ ها چه زیرکانه

مترسک مزرعه را فریب دادند

ساعت شماطه دار شمارش معکوس را آغاز می کند

 

ده

نه

هشت

...

 

اینجا تنفس مشکل است