شاید دیده باشید شاید هم ندیده باشید.داستان قشنگی نیست.ساختن چیزی معین از هیچ ،  آن هم به جرم رنگ های زنده و شاد یا زیبایی یا اصولاً متفاوت بودن ؛ هیچ کجا خوشایند نیست اگرچه همه جا معقول است. ( یادآور می شوم در مورد عقل آدم هایی حرف می زنیم که چشمانشان برق سرخ شهوت دارد و تنشان بوی عرق تجاوز می دهد.) این آدم ها می خواهند از من یک فاحشه بسازند.این آدم ها می خواهند من هم مثل آن ها خاکستری باشم و مثل آن ها به شلغم و سیب زمینی فکر کنم.

نمی خواهم حتی دیگر به خودم زحمت بدهم که بگویم:آهای!شما!!!من هم زنی هستم شبیه همه زن ها که جور دیگری فکر می کنم٬ که مثل خودم فکر می کنم . همین و همین!

نیازی هم نیست٬فایده ای هم ندارد.حالا که پشت سرم را نگاه می کنم می بینم درست لبه یک پرتگاه ایستاده ام و به هیچ تکیه داده ام .

زن بودن جرم است ؟

 

 

پ .ن . برداشت آزاد !!!!!!!