برگ صد و بیست و سوم :....
تو را می خواهم . تا از یاد ببرم این رنج های تلخ ته نشین شده در جانم را ،
از دیدارهای کوتاه و وداع های طولانی ...
+ نوشته شده در شنبه یازدهم آبان ۱۳۸۷ ساعت 8:50 توسط باران
|
اگر قلبم را برايت گشودم از اين بود كه
مي خواستم
در حضور تو گم نشوم
تفاوت آدم ها در دردهايشان است
دردهايم را برايت باز مي گويم
تا بداني
عظيم ترين رسالت انساني را چه نجيبانه بر شانه هاي نحيفم به پايان مي برم
تنديس نيستم كه هرزه بخندم
لبخندم ترجمان رنج هاي ناگفته است
مرا به نام بخوان!!!
مي خواستم
در حضور تو گم نشوم
تفاوت آدم ها در دردهايشان است
دردهايم را برايت باز مي گويم
تا بداني
عظيم ترين رسالت انساني را چه نجيبانه بر شانه هاي نحيفم به پايان مي برم
تنديس نيستم كه هرزه بخندم
لبخندم ترجمان رنج هاي ناگفته است
مرا به نام بخوان!!!
نوشته‌های پیشین
- آبان ۱۳۸۹
- شهریور ۱۳۸۹
- مرداد ۱۳۸۹
- تیر ۱۳۸۹
- خرداد ۱۳۸۹
- فروردین ۱۳۸۹
- اسفند ۱۳۸۸
- بهمن ۱۳۸۸
- دی ۱۳۸۸
- آذر ۱۳۸۸
- شهریور ۱۳۸۸
- مرداد ۱۳۸۸
- تیر ۱۳۸۸
- خرداد ۱۳۸۸
- فروردین ۱۳۸۸
- بهمن ۱۳۸۷
- دی ۱۳۸۷
- آذر ۱۳۸۷
- آبان ۱۳۸۷
- مهر ۱۳۸۷
- شهریور ۱۳۸۷
- مرداد ۱۳۸۷
- تیر ۱۳۸۷
- خرداد ۱۳۸۷
- اردیبهشت ۱۳۸۷
- اسفند ۱۳۸۶
- بهمن ۱۳۸۶
- آذر ۱۳۸۶
- آبان ۱۳۸۶
- مهر ۱۳۸۶
- شهریور ۱۳۸۶
- مرداد ۱۳۸۶
- تیر ۱۳۸۶
- خرداد ۱۳۸۶
- اردیبهشت ۱۳۸۶
- فروردین ۱۳۸۶
- آرشيو
پیوندها
- قلم به دست مزدور (حمید)
- روایت سوم (کیوان)
- وقتی که ... (کاوه )
- انسان برتر (سعید)
- ناترینگ (سعید)
- حرفهای همسایه ( مهاج )
- بودنها نبودنها دگرگونیها ( کاوه سلطانی )
- کشکول ( خورشید)
- فرانسه و زبان فرانسوی (کاوه)
- در هراس فریاد (مرتضی)
- فرهنگ و هنر ایرانی (احسان بهرامی)
- شِکند گِمانیک ویچار (مردان فرخ پسر اورمزدا)
- ذهن متورم یک زن ( مریم پرواز)