نیمه دیگر صورت من ....

 

وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر

قلب چراغهای مرا تكه تكه می كردند

وقتی كه چشم های كودكانه عشق مرا

با دستمال تیره قانون می بستند

از شقیقه های مضطرب آرزوی من

فواره های خون به بیرون می پاشید

چیزی نبود ، هیچ چیز

به جز تیك تاك ساعت دیواری

دریافتم :‌ باید ، باید ، باید

دیوانه وار دوست بدارم

 

 

پ.ن. : این نیمه دیگر صورت من است ، منی مثل هزاران زن که صورت احساسشان به رنگ دردناک بنفش می نماید ، سر بسته بگویم برای من دعا کنید همین ....